کد مطلب:102438 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:324

شناخت امام شناخت راه تکامل انسانهاست











امام، در اصول عقاید اسلامی، تنها یك فرمانروا و كارگزار و مدیر نیست، بلكه ادامه دهنده ی راه پیامبر و استمرار رسالت او است. همانگونه كه قرآن كتاب هدایت و سنت پیامبر آموزش قوانین خلقت است، امام به اجرا درآورنده ی كتاب و سنت می باشد و آموزگار آگاه بشریت. وجود امام خود راهنشانی روشن، مشعلی فروزان و پرچمی برافراشته بر سر راه تكامل انسانها است. امیرالمومنین در این باره می گوید:

«و انما الائمه قوام الله علی خلقه و عرفاوه علی عباده و لا یدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النار الا من انكرهم و انكروه.»[1].

بیگمان امامان بر پای دارندگان و به اجرا درآورندگان دین خدا در میان خلق خدا هستند و عارفان و آشنایان به احكام و كتاب او در میان بندگانش می باشند و كسی به بهشت درنمی آید مگر اینكه امامان را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند و هیچ كس به جهنم در نمی آید مگر اینكه حق آنان را انكار كند و آنان نیز دین و ایمانش را انكار كنند.

نظم در مجتمع بر هر چیزی مقدم است، زیرا در شرایط هرج و مرج و بی نظمی نه فرهنگ و تمدن به وجود می آید و نه امور روزمره ی مردم به جریان می افتد، حتی اگر فرمانروای فاجر و ناشایستی در مجتمعی باشد بهتر از نبودن هیچ زمامدار و فرمانروایی است، زیرا در صورت بودن زمامدار امور مالی سر و سامان می یابد، با دشمن جنگ می شود، راهها امن می گردند و حق ناتوان از نیرومند گرفته می شود.[2].

لیكن چنین نظمی از بی نظمی بهتر است، نه آنكه آرمان اسلام چنین نظامی باشد،

[صفحه 222]

شایستگیها و ویژگیهای یك كارگزار اسلامی را كه هم آرمانی، به مفهوم در نظر داشتن اصول عقاید، باشد و هم واقع بینانه، به معنای قابل عمل بودن بر روی زمین و در شرایط اجتماعی انسانها، امیرالمومنین چنین می داند:

«و قد علمتم انه لا ینبغی ان یكون الوالی علی الفروج و الدماء و المغانم و الاحكام و امامه المسلمین البخیل فتكون فی اموالهم نهمته و لا الجاهل فیضلهم بجهله و لا الجافی فیقطعهم بجفائه و لا الحائف للدول فیتخذ قومادون قوم و لا المرتشی فی الحكم فیذهب بالحقوق و یقف بهادون المقاطع و لا المعطل للسنه فیهلك الامه.»[3].

در این گفتار امیرالمومنین ناشایستگیها و زیانهای خاسته از چنان افراد ناشایسته را بیان می كند، تا كارگزار و سرپرست و رهبر شایسته را در مقابل آن بشناسند و زمام خویش را به دست او بسپارند:

و شما به خوبی دانسته اید كه شایسته و سزا نیست كه سرپرست آبرو و حیثیت و هستی و درآمدها و احكام و پیشوایی مسلمانان شخصی بخیل

[صفحه 223]

و تنگ نظر باشد كه در نتیجه در گرفتن دارایی هایشان آزمند باشد و نباید نادان باشد كه با نادانی خود آنان را گمراه كند و نباید خشن و ناهموار باشد كه با خشونت خود مردم را از خود ببرد و پراكنده سازد و نباید نسبت به اموال عمومی بی عدالتی و تبعیض روا دارد كه در نتیجه عده ای از مردم را بر دیگران ترجیح دهد و به همگان یكسان ندهد و نباید در حكومت به قضا و داد دهی رشوه پذیر باشد كه حقوق را از بین ببرد و در آن هنگام كه باید بی هیچ نگرش ویژه ای با قاطعیت حكم صادر كند به ملاحظه ی رشوه دهنده یا دیگر وابستگیها، بایستد و دست از صدور حكم بردارد و نباید سنت رسول خدا را به تعطیلی بكشاند و به فراموشی سپارد كه در نتیجه به نابودی و هلاكت امت دست زده باشد.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه[4] می گوید: چون به این موانع ششگانه برای ولایت و امامت بنگریم، درمی یابیم كه تنها خود امام علی علیه السلام شایستگی امامت را دارد و نه دیگری، زیرا هر شخص دیگری را در نظر بگیریم، می بینیم كه از این شش صفت دست كم یك یا دو صفت ناشایست را داشته است.


صفحه 222، 223.








    1. از ط 152.
    2. مضمون خطبه ی 40 نهج البلاغه.
    3. از ط 131.
    4. ج 8 ص 265.